پوچگرایی یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) یک زاویه فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا شاید ارزشهای اخلاقی درونی میداند.
این نگرش به نوعی در تمامی افراد پنهان میباشد اما زمان ظهور آن متفاوت است شاید به اشتباه مادی گرایی را مختص این تفکر بدانند اما افرادی هستند که از عرفان وارد این مقوله نیز میشوند.رشد نیهیلسم در دنیای مدرن کنونی بیشتر به چشم میخورد البته به نظر بنده علم گرایی بیش از حد بدون آرمان داری یکی از مسببات این مسله میشود.
لازم بذکر است این نوع نگرش و اعتقاد خوذ گرویدن به چیزی به پوچیست و مکتب و فلسفه جدایی دارد که نیاز به تخصص است در واقع تحقیق کردن و نظر دادن در مورد گرویدن به چیزی نامعلوم و کور مانند هیچ امریست بسا مشکل که خارج از توان اکسریت میباشد.اما آن چه که زیاد است افراد بیسواد و دهن کج و چاک دهانشان کوچکتر از مغزشان میباشد و حتما نظراتی در این باب میدهند که جز گمراهی و نشان دادن جهل خود چیزی دستگیرشان نمیشود.
در بین کسانی که نیهیل هستند افراد موفق و روشنفکر با تحصیلات عالیه به چشم میخورد که این خود به تنهایی جای سوال و تعجب دارد که پوچ گرایی چنین نخبگانی داشته باشد . . .
تاریخچه
نیهیلیسم نخستینبار در قرن ۱۹ روسیه و در اوایل دوران حکومت الکساندر دوم به وجود آمد و گسترش یافت. اولین بار ایوان تورگینف بود که در رمان مشهور پدران و پسران این واژه را از طریق شخصیت بازاروفِ نیهلیست مشهور کرد.
این تفکّر در نتیجهٔ ویرانیهای حاصل از دو جنگ جهانی اروپا رشد گستردهای کرد.
امروزه یکی از مهمترین جریانهای پوچگرا، پوچگرایی اگزیستانس است؛ هرچند بسیاری از اگزیستانسیالیستها خود را خارج از محدوده پوچگرایی قرار میدهند.
فهم کلی
نیهیلیسم وضعیت روان شناختی و معرفت شناختی است که در آن،معنای زندگی، هستی، بودن ،خود وحیات ،از دست میرود و در پی آن شرایطی اضطراب آفرین و سردرگمی روحی ایجاد میشود. نیهیلیسم، جدی نگرفتن دنیاوزندگی وهر آن چیزی است که با آن مواجه میشویم. نهیلیست در رویارویی با شرایط بیرونی، هیچ توضیح و تفسیری و توجیهی برای رویدادهای تلخ و شیرین نمییابد. یک نهیلیست، گویی غریبهای است در این عالم، در میان واقعیتهای سخت و زمختی که نه قدرت فهم آنان را دارد و نه میتواند آنها را تغییر دهد. روحیه نهیلیستی را می توان بر روی یک طیف ترسیم کرد و آنرا از حالت ضعیف و کم به سمت افراطی تقسیم بندی نمود. در سمت راست طیف نیهیلیسم، کسانی قرار میگیرند که به پوچی بی مسئله و غیرجدی میرسند، وضعیتی که در آن حتی پوچی هم اهمیت ندارد. آنان به زندگی معمولی شان ادامه میدهند ولی هر از چندگاهی (و عمدتا بر اثر فشارهای زندگی و افزایش نارضایتی)، سری تکان میدهند و به یاد میآورند که به پوچی زندگی و جهان فکر کردهاند و نگران شدهاند. اما پس از مدتی این احساس آنهارا رها میکنند و آنان دوباره و سریع به زندگیشان برمیگردند. آنان سعی میکنند احساسهای ناخوشایند ناشی از به پوچی رسیدن را فراموش کنند تا بتوانند به حیات و زندگیشان ادامه دهند، گرچه گاه و بیگاه درمعرض انواع سؤالات مبهم خود قرار میگیرند. هرچه به سمت چپ طیف پیش می رویم، به سوی منطقهی نیهیلیسم افراطی کشیده میشویم. در این وضعیت است که افرادی به پوچی میرسند، اما احساس بیمعنایی و پوچی رهایشان نمیکند و به مثابهای مسئلههای فراموش نشدنی، زندگی روزمره و حتی روان و شخصیت فرد را دچار اختلال میکند. زندگی و هستی، برای این گروه، مسئلهای است که باید حل شود و یا دست کم چیستی آن درک و فهم گردد. در نیهیلیسم افراطی، اندیشه و احساس بیهودگی و پوچی، غیرقابل اغماض است، به گونهای که نمیتوان از کنار آن گذشت و آن را فراموش کرد. آنان نمی توانند آرام بگیرند، لذا در سفری دائمی برای یافتن معنای جهان و زندگی و زیستن ، حرکت میکنند، تا اینکه امیدشان را از دست بدهند و مانند «کامو» معتقد شوند که هیچ چیز مهمی وجود ندارد که مجبور باشند به آن فکر کنند. آن چنان که قهرمان بیگانه ی «کامو» که مادرش را از دست میدهد، اما بر سر تابوت مادر مینشیند، قهوه مینوشد و سیگار میکشد. آن گاه بدون هیچ گونه احساس ناراحتی، به دریا میرود وشنا میکند.
تفکر پوچ گرایی
پوچگرایی بیانگر فرم خامی از مثبتگرایی و مادیگرایی است، انقلابی علیه نظم برپای اجتماعی و مخالفت با تمامی منابع قدرت ناشی از حکومت، کلیسا یا خانواده. پایه این تفکر هیچ چیز جز حقایق علمی نیست.
از آنجا که پوچگرایان منکر وجود ماهیت دوگانه شامل جسم و روح برای انسان بودند مورد حملههای خشنی از طرف قدرت کلیسا قرار میگرفتند. از طرفی به علت مورد پرسش قرار دادن سیاست حق الهی وارد دعوای مشابهی با قدرتهای سکولار شدند.
صفحه قبل 1 صفحه بعد